غریـــــــــــــــــــــــــــــــــب اشــــــــــــــــنا
روزی پسر دانشجویی عاشق یکی از هم کلاسیاش شد اما مدتی عشقش رو مخفی کرد و ب دختره چیزی نگفت بالاخره ی روز تصمیم گرفت با دختره حرف بزنه رفت پیش دختره و بهش پیشنهاد ازدواج داد دختر هم با داد و فریاد بهش کلی بد و بیراه گفت و تاکید کرد اگه ی بار دیگه مزاحمش بشه ب حراست میگه پسره هم از اون روز ب بعد دیگه مزاحم دختره نشد فرداش دختره جزوه ی پسره رو قرض میگیره و توش یادداشتی میزاره ک(منو ببخش بخاطر دیروز با بی ادبی جوابتو دادم منم دوست دارم عزیزم لطفا ی روز بیا با هم صحبت کنیم و مشکل و حل کنیم) اما متاسفانه از اون روز تا الان پسره نه دختره رو تحویل گرفت نه هیچوقت اونو دید خلاصه هر دو شون فارغ التحصیل شدن و ازدواج کردن و هر کدوم سر ی کاری رفتند نتیجه ی اخلاقی این داستان/ پسرا هیچوقت لای جزوه و کتا
نظرات شما عزیزان:
ب را باز نمیکنند!
Power By:
LoxBlog.Com |